بنفشه(پست نهم)
دست نوشته های ناخوانا
رمانهای این وبلاگ، حاصل دیده ها و شنیده های من است.
درباره وبلاگ


سلام من یک روانشناس هستم و سعی می کنم اتفاقات واقعی افرادی که با اونها برخورد داشتم، به صورت رمان بنویسم. امیدوارم از خوندن رمانهای من لذت ببرین.

پيوندها
ردیاب خودرو









خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 132
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
mahtabi22

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:46 :: نويسنده : mahtabi22

بنفشه گوشهایش را تیز کرد. پدرش داخل حمام بود. بهترین فرصت برای اجرای نقشه اش فرا رسیده بود. به سرعت وارد اطاق پدرش شد. نیازی نبود برای پیدا کردن آنچه که می خواست، معطل شود. گوشی پدرش روی تخت دو نفره اش بود. سریع گوشی را برداشت و به دنبال شماره ی مورد نظر گوشی را زیر و رو کرد.

چشمانش روی اسامی درون گوشی لغزید و لغزید و لغزید....

و عاقبت با دیدن اسم آشنای سیاوش مکث کرد: سیاوش بخشنده

پس فامیلی سیاوش، بخشنده بود....

ناگهان جمله ای از ذهنش گذشت و خودش با تکرار آن به خنده افتاد.

سیاوش بخشنده، توی تمبونش ر...ده

بنفشه از شدت خنده خم شد. این هم از شیطنتهای مخصوص همین دوره بود که با شنیدن یک کلمه، سریع برای آن شعر و قافیه می ساختند.

بنفشه چند بار این جمله را با خودش تکرار کرد و حسابی خندید. ناگهان یادش آمد برای چه در گوشی پدرش سرک کشیده است، شماره ی سیاوش را بلند بلند برای خودش تکرار کرد تا بتواند آنرا در حافظه ی گوشی خودش، ذخیره کند.

گوشی پدرش را روی تخت گذاشت و سریع از اطاق خارج شد.

.......

صدای پدرش را شنید: بنفشه

بینی اش را چین داد و فریاد زد: هاااااااا؟

-ها و درد، این چه طرز جواب دادنه

بنفشه بی صدا خندید.

اینبار پدرش در اطاقش را باز کرد و به بنفشه چشم دوخت: مگه با تو نیستم؟ چرا مثل بز جواب می دی؟

بنفشه با یاد آوری قیافه ی بز نیشش تا بنا گوش باز شد.

شایان با دیدن حرکات بنفشه به مرز انفجار رسید: وای که تو چه بچه ی بی مصرفی هستی

بنفشه از خودش صدا در آورد: پوررررت

شایان حس کرد چند لحظه ی دیگر دیوانه خواهد شد، چشمانش را به پارکت کف اطاق بنفشه دوخت تا بتواند کمی بر اعصابش مسلط شود: من میرم بیرون تا شب خونه نمیام، اگه ترسیدی آژانس بگیر برو خونه ی عمه شهنازت، یا می خوای همین الان لباس بپوش سر راهم برسونمت

بنفشه ابروهایش را دوبار، بالا انداخت.

شایان چشمانش را ریز کرد: یعنی چی؟ میای یا نمیای؟

بنفشه دوباره ابروهایش را بالا انداخت. شایان اخم کرد: به جهنم

در اطاق بنفشه را محکم به هم کوبید.

بنفشه ته دلش خنک شد.

........

گوشی را روی گوشش گذاشت. صدای بوق آزاد به گوش رسید. آب دهانش را قورت داد و سعی کرد همه ی توانش را به کار گیرد، تا بتواند با سیاوش صحبت کند.

بعد از شنیدن سه بوق آزاد صدای سیاوش از آن سوی خط به گوش رسید: بله؟

بنفشه دستپاچه شد: س...سلام

سیاوش با شنیدن صدای ناشناس مکث کرد و با کنجکاوی جواب داد: سلام، شما؟

-چیز....من بنفشه هستم

سیاوش کمی فکر کرد، بنفشه که بود؟ بنفشه...

تازه به یادش آمد، بنفشه، دختر سرتق شایان...

لبخند پت و پهنی روی لبش نشست. حدس زدن برای اینکه چرا بنفشه به او زنگ زده، کار دشواری نبود. دخترک شیطان به دنبال همان سی دی کذایی اش بود. سیاوش با خود فکر کرد، بد نیست کمی سر به سرش بگذارد، تا درس عبرتی برایش شود.

یک لحظه به یادش آمد که روز قبل چطور او را ترسانده بود.

سیاوش گلویش را صاف کرد: اهمم....خوب شناختمت، حالت خوبه؟

-خوبم

بنفشه سکوت کرد.

سیاوش با موذی گری پرسید: چیزی شده؟

بنفشه نمی دانست چطور بحث سی دی را به میان بکشد.

سیاوش دوباره پرسید: چرا جواب نمی دی؟ راستی شماره ی منو از کجا آوردی؟

بنفشه جرات پیدا کرد: از گوشی بابام برداشتم

-خوب، من منتظرم، کاری داشتی؟

-آره، چیز...می دونین چیه، دیروز من یه سی دی تقویتی زبان تو دستگاه پخش گذاشته بودم....

سی دی تقویتی زبان...

سیاوش با خود فکر کرد که البته، بنفشه دروغ هم نمی گفت، بالاخره فیلم به زبان انگلیسی بود.

سیاوش ریز ریز خندید،

-خوب

-خوب...می دونین چیه؟ شما...اشتباهی سی دی منو بردین

بنفشه با گفتن این حرف نفسش را بیرون فرستاد.

اصل مطلب را گفته بود، سی دی اش را می خواست.

سیاوش به زور خنده اش را خورد: مطمئنی سی دی تقویتی بود؟

بنفشه قلبش به تپش افتاد. از جواب پس دادن، بیزار بود. آن هم برای یک همچین مسئله ی افتضاحیف آن هم برای سیاوش....

همان مردک از خود متشکر، که کارش سر به سر گذاشتن امثال بنفشه بود.

سعی کرد صدایش محکم باشد: آره سی دی تقویتی بود

-سی دی تقویتی نبودا...

بنفشه به تته پته افتاد: سی دی...پس چی بود، تقویتی...،

سیاوش باز هم خودش را کنترل کرد تا قهقهه نزند: آره سی دی تقویتی نبود

بنفشه لبهایش را به هم فشرد و تصمیم گرفت کار را یکسره کند: اصلا هر چی که بود، من سی دیمو می خوام

سیاوش ابروهایش را بالا برد، عجب دخترک پر رویی بود. احتمالا شایان با این طور تربیت کردن دخترش، آپولو هوا کرده بود.

لحن صدای سیاوش جدی شد: که سی دیتو می خوای؟ این کجاش سی دی تقویتی بود؟ بابات می دونه تو چه جور سی دی هایی نگاه می کنی؟

بنفشه قلبش فرو ریخت، سیاوش شمشیر را از رو کشیده بود. سعی کرد خودش را از تک و تا نیندازد:

-سی دیمو بده

-می دونی اگه دیشب به بابات می گفتم، چه بلایی سرت می آورد؟

بنفشه به سوالات پشت سر هم سیاوش توجه ای نکرد، اینبار لحنش رنگ التماس گرفت: اون سی دی مال دوستمه، باید فردا بهش پس بدم

-به به به، که تو مدرسه به جای درس خوندن ازین سی دی ها رد و بدل می کنین؟ خوب گوش کن، دیگه رنگ اون سی دی رو تو خواب می بینی، شکستمش

آه از نهاد بنفشه بلند شد. سی دی را شکسته بود.

این سیاوش...

این سیاوش بدجنس....

این سیاوش بدجنس، سی دی را شکسته بود.

بنفشه به یاد نیوشا افتاد. فردا به او، چه جوابی می داد؟ می گفت دوست پدرش یک عقده ای است که سی دی اش را شکسته؟

بنفشه از خشم به لرزه در آمد. دوباره سرکش شد، با عصبانیت فریاد زد: واسه چی شکستیش؟ عقده ای

سیاوش تعجب کرد. این دخترک چقدر بی ادب بود: بچه، درست حرف بزن

-بچه تویی، عقده ای، من فردا جواب دوستمو چی بدم؟ باهام قهر می کنه

-بچه جون این سی دی ها به درد تو نمی خوره، بشین درستو بخون

-به تو چه ربطی داره، تو چه کاره ی منی؟ سی دیمو چرا شکستی

سیاوش اخم کرد: بچه جون خیلی بیشتر از کوپونت داری حرف می زنیا

بنفشه فریاد زد: عقده ای، حقت همینه که بهت بگم سیاوش بخشنده توی تمبونش ر...ده

و گوشی را قطع کرد. خودش را روی تخت پرت کرد و زار زار گریست.

سیاوش برای چند ثانیه مات و مبهوت به گوشی تلفنش زل زد. این دختر به او چه گفته بود؟

سیاوش بخشنده،

توی تمبونش....

چه کرده؟

چه کرده؟

دهان سیاوش به قهقهه باز شد و با خود فکر کرد این دختر چه ذهن خلاقی دارد. چطور توانسته بود برای فامیلی اش قافیه بسازد. آن همه با یک همچین شعر خنده داری.

ظاهرا در این چند روزه، همه ی مسائل مربوط به بنفشه با دلیل و بی دلیل به دستشویی ختم می شد.

سیاوش گوشی تلفن را رها کرد و از ته دلش خندید...

از ته ته دلش....

........



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: